مامان و بابای دل گنجیشکی

شمارش معکوس

3 2 1 باورم نمیشه ! به همین زودی نه ماه گذشت .... انگار همین دیروز بود تو نت دنبال علائم بارداری میگشتم ... انگار همین دیروز بود در کمال ناباوری بیبی چکم مثبت شد و من کلی اشک ریختم که نه ازخوشحالی بود و نه از ناراحتی !!!! فقط تا چند روز دیگه منم و یه دنیای جدید  گفته بودم تا الان آرزوی زودتر گذشتن این روزا رو نکردم ...چون بیم دارم از روزایی که بی تجربه ام ، ولی باید مادری کنم !!!! نگران اینم که شایسته مادرانگی برای این تکه از نور الهی که در درونم سو سو میکند ، رو دارم یا نه ! دوستان عزیز دعای خیرتون رو از ما دریغ نکنین ...
30 شهريور 1393

روزاهای دلواپسی

چند وقتیه که شبا خواب درستی ندارم الان که دارم مینویسم تپش قلب شدیدی دارم و احساس میکنم یه چیزی هم تو گلوم گیر کرده همه مدام بهم میگن خیلی دلت میخواد زودتر تموم بشه و راحت شی ولی من هیچ‌وقت به این قضیه فکر که نکردم هیچ ،بر عکس همش استرس کارای نکرده ام رو دارم خدا رو شکر پسری حالش خوبه و بعضی وقتا با شیطونی هاش حسابی منو اذیت میکنه ، زمانهایی که دلم یا رحمم تیر میکشه مدام میشینم قربون صدقه پسری میرم و بهش میگم مامانی عجله نکنیا،صبر کن به موقع بیا آخه تعریف نکرده بودم قند عسل ما یه دوست بهشتی داشت که دقیقا تو یه روز پا به دل ماماناشون گذاشته بودن (نینی پسر عموی همسری) و هر ماه با هم بزرگ میشدن ولی اون خیلی برای اومدن به ...
24 شهريور 1393
1